انگیزۀ نوشتن پستی دربارۀ توسعه فردی با خواندن پست مثل کافکا در وبلاگ شاهین کلانتری شکل گرفت.
توسعۀ فردی را عموماً با تحصیلات اشتباه میگیریم. بعضیها (از جمله خود من تا همین ۱۰-۱۲ سال پیش) حتی تحصیلات رسمی و مدرک گرفتن را نقطۀ پایان توسعه فردی میدانند. با نمونههای زیادی برخورد داشتهام که وقتی از شرایط شغلی گلهمند هستند و با توصیۀ تمرکز روی توسعه فردی مواجه میشوند، تعجب میکنند. برخی حتی بهشان بر میخورد که من با فوق لیسانس فلان رشته یا دکترای بهمان گرایش روی توسعۀ فردی وقت بگذارم؟ من همین حالا هم از مدیرم بیشتر میدانم!
این طرز تلقی از رابطۀ تحصیلات و پیشرفت شغلی متأسفانه کم رواج ندارد. بعضی از روی غرور و خیلیها هم از روی تنبلی، از توسعۀ فردی طفره میروند.
شاید بگویید برخی هم فرصت آن را ندارند. اما من این دسته را در همان گروه تنبلها دستهبندی میکنم. وقت نداشتن برای یک کار، نه به معنی سرشلوغی فرد، بلکه به معنی پایین بودن اولویت آن کار برای فرد است. کاری اگر اولویت داشته باشد و مهمتر از آن اولویتش درک شده باشد، طبیعتاً باید در لیست کارهای اصلی قرار بگیرد و به آن زمان اختصاص داده شود. به نظرم کسی که این اولویت را درک کرده اما کماکان از آن طفره میرود، به اصطلاح عامیانه تنبل و به اصطلاح علمیتر، اهمالکار است.
من جزء دستۀ اخیر هستم.
مدتهاست که اهمیت توسعه فردی را درک کردهام. اما ترکیب سمّی «اهمالکاری + کمالگرایی» باعث شده نتوانم با انضباط لازم به سراغ آن بروم. نتیجۀ این ترکیب شده کتابهای خریداری شدۀ نخوانده، ایدههای وبلاگنویسی مسکوت مانده و درسهای ناتمام متمم، کانالهای تلگرامی چک نشده، وبلاگهای سرنزده و از همه مهمتر وبلاگی با بهروزرسانی به شدت نامنظم.
هرکس ممکن است علتهایی برای گرفتار شدن در دام این ترکیب سمی برای خودش شناسایی کند اما علتهای من اینها هستند:
۱- ضعف در انتخاب: در میان موضوعات توسعه فردی، اول سراغ کدام موضوع بروم؟ مدلهای کسبوکار یا مطالعۀ رمزارز و فناوری بلاکچین یا اقتصاد توسعه و یا نواندیشی دینی؟
۲- ضعف در اولویتبندی: در توسعه فردی، اولویتم را صرفاً بر افزایش دانش بگذارم یا اینکه درآمدزایی را هم مدنظر قرار بدهم؟ درآمدزایی کوتاهمدت (آنی و دو-سهماهه) یا بلندمدت (چندساله)؟ اولویت با موضوعات مرتبط با شغلم باشد یا موضوعات موردعلاقۀ عمومیام مثل تاریخ و توسعه؟
۳- ضعف در مداومت و پیگیری: با خستگی و سرخوردگی میانۀ راه چه کنم؟ این خستگی، یا از پیچیدگی موضوع ناشی میشود یا از شک نسبت به درستی انتخاب. این دومی شبیه به حالتی است که در یک مهمانی سلفسرویس، جوجهکباب را انتخاب کرده باشید اما در حین خوردن مدام زیرچشمی به لازانیای نفر کناری نگاه کنید و با خود بگویید «لازانیا خوشمزهتر نبود؟».
از ابتدای سال ۱۴۰۰ کمی جدیتر روی نظم شخصی خودم کار کردم. گزارش مختصری از این تلاش را در این پست نوشتهام. برای علتهایی که برشمردم، راهکارهایی پیدا کردم که به ترتیب بیان میکنم:
۱- ضعف در انتخاب: انتخاب علاوه بر بینش، شهامت و ریسکپذیری هم میخواهد. با بینش باید ضروریترین حوزه یا حوزههای توسعه فردی را برای خودتان و موقعیت فعلی و آیندهتان بشناسید. با شهامت، سایر حوزهها را کنار بگذارید. قطعاً این کنار گذاشتن دائمی نیست و هر چندماه یکبار در بازنگری موضوعات، میتوانید آنها را انتخاب کنید.
۲- ضعف در اولویتبندی: این ضعف هم با موقعیتسنجی درست و دورهای کردن فرایند انتخاب موضوع برای توسعه فردی قابل حل است. یعنی مثلاً اگر در حال حاضر نیاز مبرم به درآمدزایی دارید میتوانید اولویت را بر موضوعات مرتبط با شغل خود بگذارید و در دورههای بعدی آن را بازنگری کنید. طبعاً چشیدن طعم موفقیت در هر دوره، ولو اندک، انگیزۀ ادامۀ این روش اولویتبندی را بیشتر میکند.
ضمن اینکه تجربه نشان داده بیربطترین موضوعات توسعه فردی به شغل و درآمد هم، اگر واقعاً از روی علاقه انتخاب شده باشند، در نهایت بر بینش و مهارتهای شغلی و یا گسترش ارتباطات او اثرگذار هستند. کمترین مزیت آن این است که ممکن است پیش از آغاز یک جلسۀ کاری بتوانید در موضوعی غیرکاری چند دقیقهای با همکاران یا طرفهای مذاکره همکلام شوید و بر آنها تأثیر بگذارید.
۳- ضعف در مداومت و پیگیری: این ضعف از جنس ضعف در تصمیمگیری هست و غلبه بر آن تمرین روانی میطلبد. اولاً باید با این موضوع کنار بیاییم که مسیر توسعه فردی در همۀ مراحل آن لزوماً لذتبخش نیست. گاهی یک صفحه از کتاب را باید چندین بار مرور کنید تا به عمق مطلب برسید، گاهی شیرفهم شدن در یک موضوع باید چندین و چند مقاله و کتاب را مرور کنید و یادداشت بردارید و یادداشتها را کنار هم بگذارید. هیچ کدام از این کارها، جز در لحظۀ رسیدن به نتیجه، لزوماً لذتبخش نیستند و گاهی ملالآور میشوند.
تحمل این مراحل لازمۀ چشیدن طعم موفقیت است.
ثانیاً باید با این موضوع بدیهی هم کنار بیاییم که هر انتخابی هزینههایی دارد. گاهی این هزینه مالی است (قیمت خرید یک محصول). گاهی از جنس زحمت است (انتظار در صف، جستجو، کمخوابی و…). گاهی هم از جنس هزینهفرصت. این آخری به این معنی است که انتخاب هر موضوعی برای عمیق شدن در آن و توسعه فردی، به معنی انتخاب نکردن دهها موضوع دیگر است. همانطور که با سایر انواع هزینهها کنار میآییم و درد پرداخت آنها را به جان میخریم، این هزینه را هم باید بپذیریم
سینما رفتن یعنی پارک نرفتن؛ وقت گذاشتن روی موضوع مدل کسبوکار یعنی وقت نداشتن برای موضوعات اقتصاد توسعه.
اما موقتاً. یعنی چیزی که الآن انتخاب نشده، اگر واقعاً در حوزۀ علاقۀ ماست، نباید فراموش شود. اگر این هفته سینما را انتخاب کردم، هفتۀ بعد یا ماه بعد میتوانم پارک یا سفر رفتن را انتخاب کنم.
در نهایت، انتخاب هر چه باشد، کلید اصلی موفقیت در آن انتخاب، کنار گذاشتن اهمالکاری است. به عنوان کسی که ید طولایی در تنبلی و اهمالکاری دارد، مهمترین نتیجۀ آن را ناامیدی و افسردگی میدانم.
این پست را با یک نقل قول که برای من الهامبخش بوده تمام میکنم: